tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image شده یک سال

 

 

 

          شده یک سال که رفتی از برِ من 

بیا بنگر تو این چشم ترِ من


به درد آمد دلم از این جدایی

چرا رفتی نباشد باورِ من


دلم یک لحظه از یادت جدا نیست

تو بودی ای برادر یاورِ من

 

 

از دفتر اشعار خانم ستاره حیدری

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: شده یک سال

تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 1:15 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

روزها گذشتند وماهها به سر آمدند، به امید رویتِ روی ماهت با آن لبخندهای همیشگی و در اندیشه باز آمدنت ثانیه های زندگیم؛با آوای غم بی تو رفتند ومردند.

نگاهم هر روز به امید دیدنت کوی وبرزن را مرور میکند . دل من در غم

 هجران تو ای برادرم، چه بگویم، چه کشید.شبها به امید دیدنت سربر بالین

 می گذارم تا شاید تورا نه در عالم که در خواب ببینم  وقصه نا تمام جوانیت

را؛زود بسر آمدن زندگانیت را؛سرودن نابهنگام غزل خداحافظیت را، برایت بازگو نمایم.

افسوس که بعدازتو خواب با چشمان بارانیم قهر نموده وچون سر بر بالین

می نهم کابوس رفتنت تمام وجود بی قرارم را فرا می گیرد.باورم نمی شود که بین من وتو این همه فاصله باشد.

برادرم !امروز خواهرمان آمده بود می گفت به بیست وسوم ماه رمضان نزدیک می شویم. این یعنی سالگرد غروب غم انگیزت در آن بیمارستان  پر ازخاکستر و خالی از باران و....

این یعنی یک سال است که غمی سیاه آسمان قلبم را فرا گرفته و لهیب سوزان دوزخ بر وجودم مستولی گشته وبارش مستمر چشمانم نتوانسته از شعله آتش درونم که در فراق تو زبانه کشیده بکاهد.

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: غبار غــــم(بی تو یک سال گذشت)

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1392 | 20:35 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

 

بیداد رفت لاله‌ی بر باد رفته را


یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

 

 

هر لاله‌ای که از دل این خاکدان دمید


نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

 

 

جز در صفای اشک دلم وا نمی‌شود


باران به دامن است هوای گرفته را

 

 

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود


آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

 

 

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب


آورده‌ام به دیده گهرهای سفته را

 

 

ای کاش ناله‌های چو من بلبلی حزین


بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

 

 

 

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست


تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

 

 

یارب چه ها به سینه‌ی این خاکدان در است


کس نیست واقف این همه راز نهفته را

 

 

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک


چون رفت خواهی این همه راه نرفته را

 

 

لب دوخت هر که را که بدو راز گفت دهر


تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

 

 

لعلی نسفت کِلک دُرافشان «شهریار»


در رشته چون کشم دُر و لعل نسفته را

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: بیداد رفت لاله‌ی بر باد رفته را

تاريخ : شنبه 1 تير 1392 | 15:51 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

چرا عبرت نمی گیریم؟

 

 

یافت مردی گور کن عمری دراز    سایلی گفتش که : چیزی گوی باز

تا چوعمری گورکندی در مغاک    چه عجایب دیـده ای درزیرِخاک؟

گفت:این دیدم عجایب حسب حال     کاین سگِ نفسم همی هفتاد سال

گور کندن دید و یک ساعت نمرد     یک دمم فرمان یک طاعت نبرد

عطــــــــــار در در منطق الطیرش دراین شعر چه زیبا بیان می نماید موعظه مرد گور کن را در جواب شخص طماعی که از گنجهای زیر زمینی از وی سوال می کند.   

براستی چــــــــــــرا ؟ چرا عبرت نمی گیریم؟جوانی که تا دیروز در نزد ما وبا ما بود وبا هزاران آرزو وامید کلبه کوچک زندگیش را بنّا نهاد ،اینک بار سفر را بسته وبرای همیشه ما را ؛ ودنیارا ترک کرده.

اما آیا هیچ به این رفتنها اندیشیده ایم؟ چرا این رفتنها کوچکترین تأثیری در ما ندارند ؟آن هم در مایی که  هم سن وسالمان بالاست وهم جسممان دچار رخوت وسستی وضعف شده است.

ما فکر می کنیم که مرگ تنها وتنها برای دیگران است وهرگز به سراغ ما نمی آید واین است که نه تنها به مرگ بلکه به خدا وخود هم فکر نمی کنیم. واین غفلت وبی خبری از خود وخدای خود باعث گردیده که اموال شخصی جوانی پاک ونورسته را ظالمانه تصاحب کنیم ؛ وبرای بدست آوردن سایر چیزهایی که شاید متعلق به او باشد به هزاران حیله وتزویر وحقه متوسل می شویم.گاهی با التماس سد راه جوانی می شویم که تو بیا وبرای ما چنین بگو وچون آن جوان خام نمی گردد،دست به دامن دهها وکیل و دفتردار  می گردیم وبازراهی پیدا نمی کنیم ازحقه و نیرنگ ودروغ استفاده می کنیم غافل از آنکه خدایی هست و قیامتی وجود دارد واز همه مهمتر که خدا با صادقین است.

واین است که  :کسی که اهل فزون خواهی وزیاده طلبی است ؛هرچند هم که ثروتمند باشد حاضر است برای اندک مالی که به آن طمع کرده خودش را به بدترین حقارتها بکشاند.

زیرا اینان ارزش وبهای خویش را در آن مال اندک می بینند وبراستی هم همین است

اینان نه برای خود بهایی قائلند ونه خدای خویش را ناظر بر اعمال خود می دانند ونه به سؤال وجواب روز قیامت معتقدند. هرچند به ظاهر خدا را بر لب آورند.

حکایت اینان حکایت ملاک طماعی است که چون از اهل روستایی برای خریدن املاکشان شنید که تا هر جا با پای پیاده روی و باز گردی آن املاک را بدون بها به تو می دهیم وچون شب به نزد اهالی برگشت توان ایستادن نداشت بر زمین افتاد ودر حالیکه چشمانش به املاک دور دست کوهپایه خیره مانده بود ؛ جان داد

وخداوند سخن سعـــــــدی چه زیبا گفته:

چشم تنگ مرد دنیا دوست را              یا قناعت پر کند یا خاک گور

 


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: چرا عبرت نمی گیریم

تاريخ : شنبه 18 خرداد 1392 | 20:34 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

خواهرم!

ای مهربانترین بعد از مادرم,خواهرم! ای که بهترین وگرانبهاترین هدیه خالق خلایقی, ای که فرشته مهربانی وقرین شقایقی؛ می خواهم ازتو بنویسم .اما چگونه ؟ باید ازتمامی کائنات ؛از آنچه درطبیعت وسایر کرات موجود است بهره گیرم ومدد بطلبم.باید انوار روشنایی بخش خورشید را جوهر نمایم ودر قلم ریزم تا نوشته هایم نورانی باشند .و بر خلاف قلب زخمی زمانه ام که روزنی از نور در آن نیست ، از دور هویدا باشد.


خواهرم! دوست دارم در خلوت ترین جای دنیا؛گوشۀ عزلت نشینم وسکوت بغض شده در گلویم را برایت بنگارم.از حرفهای ساکتم بگویم وبشنوی ؛حرفهایی که در قلب محزون ومضطربم ؛حرفهایی که در دل متلاطمم از دریای غم مدفون گشته اند وظلم زمانه زندگی را از آنان سلب نموده.
 

خواهرم! تاج سرم؛چه زود بزرگ شدی ومن نفهمیدم.چه نیکو جای خالی مادر را پر کردی وهم خواهرم شدی وهم مادرم. هرگز فراموش نمی کنم آن شب که خدا تورا به ما عطا نمود.همراه با دانه های برف که از آسمان رحمت الهی بر زمین می نشستند وزمین را سپید پوش نموده بودند؛فاضل فضایل ؛فیض ورحمت ویژه  اش را برکلبۀ محقر وفقیرانه ما ارزانی داشت وتو به جمع ما آمدی چه نیکو شبی وچه مبارک ساعتی.

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: نامه ای به خواهرم

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392 | 17:23 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

 

 

الهــــــــــــی !

الهــــــــــــی ! افق دلم تیره وغمگین وغبار آلود است در این سال نو روزنی از آن به سوی نور بگشای واز مشکات فروزان لطفت فروغی بر این ظلمتکدۀ رنجور ارزانی دار تا قدرت ادراک مصلحتت را در عطاها وگرفتنها داشته وتوان تحمل مشیت واراده خلل ناپذیرت را در مصیبت پیش آمده داشته باشم

الهــــی !

تو محرم رازی ومن مهبط نیاز؛تو انجام هر آغازی ومن شیدای یک ناز.

الهــــی !

فروغ نرم مهتابی که بر ظلمت دلها می تابی

الهــــی !

روز من بی تو همه سیاهی است؛فرجام کارم بی تو تباهی است

الهــــی !

گلزار دل بی تو کویر است امروزم دریاب که فردا دیر است

الهــــی !

من بنده ام که در بندم مددی که دَرِدل به روی اهریمن ببندم

 


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: الهی راز ونیاز با خدا

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 5 خرداد 1391 | 18:30 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

بغض سکوت !!!

بعد از تو زندگی به چه می ماند؟ به شب تار و محزونی که سحر ندارد

و به کویری که بی آب وعلف است. بعد از تو همه جا و همه چیز غرق غم و خستگی است,

گر چه تو ناباورانه و غریبانه رفته ای اما هر چند از دیده رفته ای ولی

هرگز از دل نمیروی، تا زمانی که خون افسرده ام چون موجی که  به دم سردگرفتار

آید و به سختی در عروقم جاری باشد. تصویر جمال تو که اینک به زیور حسرت

آراسته است، به صورت  مستمر و پیوسته در آیینه شکسته دلم میدرخشد.

 


شب تاریک من غرق سکوت است

صدای هق هق و اشک و قنوت است

نشسته اشک غم بر کلبه ی من

گلوی من پر از بغض سکوت است

خزان آمد میان خانه ی من
شده ویران همه کاشانه ی من
دلم پر خون و قلبم غرق درد است
ببین حال دل دیوانه ی من

سراینده اشعار: « ستاره حیدری »

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: بغض سکوت

تاريخ : شنبه 12 آذر 1391 | 19:10 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

گریه قلـــــــم

امشب تنها ی تنها در کلبه محزونم  سر در گریبان خویشم ؛ که آرام آرام سیمای مهربانت با لبخند های همیشگیت در برابرم ظاهر گردیده ؛نمی دانم خوابم ویا بیدار اما هرچه که هست بگذار در این حالت بمانم بگذار بعدار چندین ماه روی ماهت را سیرببینم.بگذار تا حرفهای بغض شده در گلویم را که اینک از شاهرگ آن هم به من نزدیک تر شده ای برایت بازگو نمایم.نمی توانم همه را برایت بازگوکنم پس قلم را بر میدارم .

 

 

 

 اینک ای قلم زنگارزده  من که مکنونات قلب آکنده از غمم برتو نیز اثر گذاشته برخیز وبنویس! غمهای نهفته دروجودم را ؛فریادهای بغض شده در گلویم را ,رنجهای بی رحم درونم را ابازگوبنما.

قلم بگو !ازدستان لرزانم بگو آن هنگام که می خواهم از نعمت بنویسم.از سیل اشک درچشمان بنویس که نه چشم اند بلکه چشمۀ جوشانند  ازناله های نیمه شبانم آن هنگام که درجستجوی جوان تازه سفر کرده ام  دنیا به این بزرگی برایم کوچک می شود گویی در این دنیا جایی برای من وجود ندارد.

قلم بگو وبچرخ وبنگار که تو شاهد تمامی رنجهایی هستید که مرا به اسارت برده اند.گرچه می دانم از نگاشتن وثبت این آلام عمیق زار وناتوان وگریانی گرچه می دانم توهم با دیدن آین دردها پریشانی.

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن
قلم در دست من آهسته می گرید .
ز اندوه من بیچاره ی دلخسته می گرید . 

قلم هست شاهد تنهایی من
برای بی کسی هایم پیوسته می گرید .

قلم در دست من درمانده شد از ثبت افکارم

چرا ؟ زیرا قلم می داند از اندوه بسیارم .      


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: گریه قلـــــــم می خواهم از نعمت بنویسم

تاريخ : جمعه 18 بهمن 1391 | 1:33 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

اشک،مروارید مکنونی است که درصدف درون مأوا گرفته؛گهگاهی احساسات کاوشگر آن

را از مأمن دل آواره می کنند واز منفذِ نرگس مستانه راهی سرزمین عارض می نمایند.اشک تجلی عواطف است وسفیر احساسات؛کلید گشایش عقده های درهم تنیدۀ دل است.سیمای رنج آلود نوع بشر را به لطایف الحیلی جلا می دهد ومکنونات اندرون را می نمایاند.بی اشک پای احساس در گِل است.

آنگاه که هجوم رؤیا های رمزآلودِ جانگزا چون دشنه های زهراگین خون آلود سرزمین دل

را به تاراج می برد،اشک فریاد غربت ومظلومیّت،آن تجلیگاه اسرارربوبی است.زمانی

 که مرکب سپید شوق در کاروانسرای دل خیمه می زند اشک نماد تبسم درون است وممّد

بروز هیجانات.

 


موضوعات مرتبط: نگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: اشک اشک تجلی عواطف است اشک دانه ای است سحر آفرین

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391 | 7:52 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

         دانلـــــود کـتاب :مجموعه ای از کتابهایی  سودمند که خواندن آنها برای افراد نه تنها جالب بلکه بسیار مفید خواهدبود

 

      داستان های آموزنده                                  نکته های آموزنده

                 

         گلچیــن اشعــــار                                         گزیده اشعار کردی                                              

   دانلود آهنگهای مذهبی

 

دانلود موسیقی کـــــــردی(هوره-گورانی-شعر کردی) 

مناسبتهـــــــا


دانلود آهنگ های فارسی

 


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هادانـلـودهـــــانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسب‌ها: دانلودها دانلود موسیقی کـــــــردی هوره گورانی شعر کردی؛ دانلود كتاب

تاريخ : شنبه 7 خرداد 1391 | 19:5 | نویسنده : نبی رحیم زاده |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.