tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image چگونه با نبودنتان کنار بیایم

روزها و ماه ها از رفتن تان می گذرد
اما من هنوزم به نبودنتان عادت نکرده ام...
روزهاست که در نبود شماها،
در خیالاتم به جای شما با خودم و
با عکس ها و تعدادی از یادگارهای بجا مانده از شما حرف می زنم...
سخت است...
سخت است قبول کنم که دیگر ، شما در کنارم نیستین،
هنوز باور نمی کنم شما رفته این
هنوز با صدای هر زنگ درب خانه و یا هر زنگ تلفن فکر میکنم که یکی از شماست
هر چه به خودم تلقین می کنم که شماها دیگر رفته این اما
باز هم باور کردنش برایم ممکن نیست...
آخر هر کدام از شما به من می گفتین که تو جای پدرمان داری وما رفیق نیمه راه نیستیم
پس بگویید چگونه با نبودنتان کنار بیایم!
چگونه . . . ؟ !!
گاهی با خودم از روی نا امیدی و ناچاری ،
نبودنتان را اقرار می کنم، اما
تا چشمانم را می بندم می بینم نه
شماهستین ، شما هنوزم همینجایین...
درست روبرویم...
وسط قلمرو افکارم...
با همان لبخندهای زیبا یتان
ولی چشمم که باز می شود
دوباره من می مانم و جای خالیتان..
آه از این دل گرفته و بیقرار
شما رفتین اما ، ما
دلمان برای بودنتان تنگ شده است
خدا حافظ تان ای داغهای بر دل نشسته...


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منمناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: مسعود رحیم زاده , نعمت رحیم زاده , سمیه رحیم زاده , نبی رحیم زاده

تاريخ : جمعه 12 آبان 1402 | 7:50 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

تابستان است
آسمان دلگیر است!
درختان با باد ترانه می خوانند!
روز در ادامه ی نبودنتان،
روی نیمکتِ تنهایی جا خوش کرده ست!
تابستان است
هوا از شرجی کوچ نابهنگامتان دم گرفته!
بغض های در گلو مانده با تأخیری چند ساعته
به وقت شروع رفتن نابهنگامتان
گلویم را
خیابان به خیابان ،
کوچه به کوچه در خاموشی و سکوت
در واپسین دقایق دلتنگی
میان باران اشکهایم در فراقتان طی می نماید.


موضوعات مرتبط: مناسبتهـــــــــــــا

تاريخ : پنج شنبه 26 مرداد 1402 | 8:50 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

من لطافت نسیم،سیپدی سپیده، نستوهی کوه


و صداقت آیینه را در تو می نگرم....مادر،


گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛


دریاها به تو غبطه می خورند؛


بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛و ملکوتیان بر تودرود می فرستند.


خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد.


تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.

 

ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم ...


شانس ديدنت را هر روز ندارم ...


ولي دوستت دارم...


وقتي دلم هوايت را ميكند حق شنيدن صدايت را ندارم...

 

وقت هايي كه روحم درد دارد و ميشكند شانه هايت را براي گريستن كم دارم...

 

وقت دلتنگي هايم , آغوشت را براي آرام شدن ندارم ...


ولي دوستت دارم ....


آري همه وجودمي ولي هيچ جاي زندگيم ندارمت و ميان تمام ندا شتن ها

باز هم با تمام وجودم د وستت دارم

باتمام نبودن ها دوستت دارم مادرم


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: سمیه رحیم زاده , مسعود رحیم زاده , نعمت رحیم زاده , نبی رحیم زاده

تاريخ : جمعه 23 دی 1401 | 9:4 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

فصل ها بهانه اند...
چله ی تابستان هم که باشد..
سرمای نبود تان
تا مغز استخوانم را می سوزاند


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منمناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: نعمت رحیم زاده سمیه رحیم زاده مسعود رحیم زاده

تاريخ : یک شنبه 17 مهر 1401 | 8:58 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

ماها

 

ماها توسفررفتی ومن ماندم وآهی
نه بلبل عشق مانده ونه گل وگیاهی

 

آهسته بروتاصدفِ اشک بریزم
بردامنِ وگیسویِ توتادیر پگاهی

 

فریادِ منِ سوخته دل راتوشنیدی
تابردلِ دیوانه یِ من شود گواهی

 

ای ماه منیرم چه به سرآمده ای تو!
کی رویِ دل افروز پریشان بنمایی؟

 

چشمم به رهت دوخته ام ای مه نازم
برگرددگرباره شوم مستِ نگاهی
              نوریان(ایلیا)

 


  ۴شهریور۱۴۰۱

 


موضوعات مرتبط: نگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)مناسبتهـــــــــــــا

تاريخ : یک شنبه 14 شهريور 1401 | 8:53 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

بازهم مرداد از راه رسید

مرداد؛ ماه شومی که نوای رفتن شما را و درام آه واشک مرا رقم زد

مرداد ماه نحسی که باعث جدایی همیشگی شماها از من گردید .

ومرا تا ابدالدهر در سوگ شما جوانان عزیز ومظلومم قرار داد

نمیدانم با این همه دلتنگی چه کنم.گاهی در خیال با شماها حرف می زنم

چون به خود می آیم نالان وگریان بخود می پیچم و

تحمل این مصبت بزرگ برایم سخت وجانفرساست

به کجا شکایت برم؟

به کی بگویم که نعمت وسمیه ومسعود هنوز جوانند؟

قصه ی جوانیتان را برای کی تعریف کنم

با چشمان پر از اشکم با بغضهای در گلو مانده ام

می گویم که ای چرخ خجل وشرمنده شوی از این همه ظلم

ای چرخ نابود شوی که نابودم کردی.


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منمناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: عروج نعمت سمیه ومسعود رحیم زاده

تاريخ : جمعه 21 مرداد 1401 | 18:10 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

مسافرهای بی بازگشت من دلم به وسعت آسمانها برایتان تنگ است وچقدر از

تابستان وپاییزش نفرت دارم اگر دست من بودمرداد ومهر ماه را ازتقویم حذف میکردم

چراکه عزیزانم را ازمن گرفت چقدردلم میخواهد من به شماها ملحق شوم

وازین دلتنگیها خلاص شوم آری دلتنگ شبها وروزهایی هستم که باهم بودیم

شب تاصبح پیش هم بودیم میگفتیم میخندیدیم اینقدر نعمت طنز تعریف میکرد

که اشک ازچشمانمان جاری می شد الان آن روزها کجا رفته ؟آن شبها کجاست

که کمی باهم گپ بزنیم شماها که رفیق نیمه راه نبودین

ولی این را میدونم که بدون من قول قرار گذاشته بودین که درفاصله چند سال باهم

پرواز کنین به دیدارپدرومادرم برویدآنجا آرام بگیرید.

اگردستم رسد برچرخ گردون

از او پرسم که این چین است واون چون.


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: مسعود رحیم زاده نبی رحیم زاده سمیه رحیم زاده نعمت رحیم زاده

تاريخ : شنبه 11 تير 1401 | 18:35 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

بهار آمده اما حال زمین خوب نیست

زمین دیگر سرسبز وپر از گل وشکوفه نیست؛ زمین بهاری نیست

هوا این روزها غبار آلود وغمگین است

خدا هم دلش گرفته وبهار دلتنگی میکند

شما نیستین و روزگار ما همه این شکلی است

بهار و این همه دلتنگی!!!؟
نه...
شاید فرشته‌ای فصل‌ها را به اشتباه
ورق زده باشد!


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهامناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: مسعود رحیم زاده , سمیه رحیم زاده , نعمت رحیم زاده , بهار ودلتنگی

تاريخ : شنبه 20 فروردين 1401 | 11:45 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

زِمِ سان چیه وهار هاتیه
ئرامِن چمان شه وارهاتیه

نه دلم خوَه شه نه دی خوَه شی هَه س
نه سفره ی عه یدو براوبه شی هَه س

ئرا سومَیه فره دل خارم
وچانی گیرم گِرّی بیمارم

ئِرا دو بِرام گُرّان ئاگِرم
سومیه ومه سعود یانعمت چِرّم

خوسه ی مه سعودم یانعمه ت بخوه م؟
په ژاره ی دلِم له کام شه ت بخه م؟

دلم ئَه لکه نِن له به نِ گیانم
تا له یه بیشتِر نشکی سقانم

له لیم شیویایه وِهارو نوروز
په شیوه حالِم دلِم پِرلَه سوز
وه ختی نورّمه کورَّه ی سومه یه
چمانی له نو بِرای له م چیه
ای دل تومه گرله جنسِ سانید؟
زنه وَه بانِ دِنیاوَه مانید

                                    با قلم دکتر بیت الله نوریــان


موضوعات مرتبط: روایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)مناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: ِئرا نعمت وسمیه ومسعود

تاريخ : چهار شنبه 25 اسفند 1400 | 8:19 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

به دل درد غمت باقی هنوزم

کسی واقف نبو از درد سوزم



نبو یک بلبل سوته به گلشن

به سوز مو نبو کافر به روزم


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)مناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: مسعود رحیم زاده نعمت رحیم زاده سمیه رحیم زاده

تاريخ : دو شنبه 18 بهمن 1400 | 12:16 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.