tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image فراموشی باران

زمستان که از راه مي رسد
ياد گرمى دستان تو مي افتم.

نيستى تا ببينى
چقدر بى تو سردم

چقدر پر از دردم

اجاق شعرم کور است
و لبخند شبانه ام تلخ

کلبه ى خيالم پر از اندوه
و کشتزار غزلم خشکيده


خورشيد از پشت کوه ذوقم طلوع نمى کند .

درختان باغ سپيدم خشکيده اند و چشمه ى اشکم بى آ ب.

يلدا که آ مد

ياد گيسوان سياه بلندت افتادم که چه شاعرانه به مواجى آ بشار بر شانه هايت ريخته بود.

تو که بودى يلدا نه تاريک بود نه بلند .

تو که بودى همه جا مهتاب بود و ستاره باران .

بى تو ستاره ها کوچيدند و باران هم به فراموشى سپرده شد.

يلدا چه زود آ مدى و چه زود رفتى....

                                                           «  استاد جلال کوهی »


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسب‌ها: فراموشی باران

تاريخ : چهار شنبه 2 دی 1394 | 11:40 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.