tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image بیزارم از سرنوشتم

اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها

 

سرزمین وداع را می سوزاند


چرخ زمانه بسیار نامرد است کسانی را که خیلی دوست داری ناباورانه ازتو میگیرد

پیش از آن که وجودشان را خوب حس کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرند


همیشه این گونه بوده است کسانی را که وجودشان برایت عزیز است

زود از دنیای  می روند .

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

افسردگی، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

کاش می شد سرنوشت را با  روزهای شیرین که البته من نداشتم عجین کرد

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

من از این زندگی سرتاپا غم خسته ام

؛از این زندگی پر از رنج وداغ ومحنت؛

دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم

و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم

ای زندگی ازتو متنفرم وای سرنوشت از تو بیزارم


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: بیزارم از سرنوشتم

تاريخ : جمعه 17 خرداد 1398 | 21:0 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.