tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image روزگــــــار

 

 روزگارم با تلخی در گذر است. بر تمام ایام زندگیم شب های ظلمانی سایه افکنده

اند؛ طوفان سهمگین غم هجرانت راه پر فراز ونشیب زندگانیم را مسدود نموده

وسیاهی وتاریکی بر آن حکم فرما گشته .دیگر فانوسی پیدا نمی شود که نوری

هر چند اندک در شبهای تار وتنهایم منعکس نماید ویا مسیرسرگردانش را به من

بنمایاند. دیگر نه فرصت جبران گذشته را دارم ونه امید به آینده.حزن واندوه؛
 
ندیدن ونبودنت بر وجود نزارم مستولی گشته. در غم دوری ات بی صدا و در

خلوت خویش می گریم  و در حسرت دیدارت همچون شمع می سوزم. از آن

غروب شومی که تورخ در نقاب خاک کشیدی غم نبودنت را در یکایک لحظه

های زندگی ام حس و لمس می کنم .وچه سخت وجانفرساست گذر روزگار تلخ

وتنهایی من.

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان ها
برچسب‌ها: روزگار

تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392 | 19:44 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

انسانیت حالت تعالی روح وعصاره ی فضایل اخلاقی است .وانسان را آن

هنگام انسان نام نهند که دارای این فضیلت مهم اخلاقی باشد  .از این رو

تفاوت انسانها در همین است وگرنه از نظر جسمانی وشکل ظاهری

تفاوت چندانی با هم ندارند.انسانیت را باید کسب کرد وآموخت ؛گاهی

ممکن است آنچه را که بدست آورده ایم همانند مالی ومکنتی ویا اسمی

وشهرتی ویا  مقام ومدرکی باعث سقوط  ما از انسانیت شود .لذا باید

سخت مواظب توفیقات ظاهری واعمال ورفتار خویش باشیم.

اما به نظر  من:

 

انسانیت رفتار بچه ای است که وقتی رفت و دید در یخچال چیزی

نیست،نگاهی به پدرش انداخت دید سرش پایینه،شیشه آب را برداشت و

گفت چقدر تشنه ام بود بابا.

 

انسانیت در زیارت کعبه شخصی است که خالصانه وبی سر وصدا به مکه

می رود بعد از دوماه دوستش از او می پرسد که مدتی نبودی می گوید

به سفری دور رفته بودم.

انسانیت در اشکهای معلمی است که چون  دانش آموزش برای آمدن

مادرش به مدرسه به او می گوید که مادرم مریض است وخون از گلویش

بیرون می ریزد اما پدرم قول داده که سر ماه هم مادرم را به بیمارستان

ببرد وهم برای من دفتر بخرد ناخود آگاه شروع به گریه کردن می نماید.

انسانیت در استعفای رییسی است که چون توانایی لازم را برای کار

محوله ندارد از ریاست کنار می رود.

انسانیت درنگرانی دوست ورفیقی است که بخاطر غیبت یک روزه رفیقش

تمامی جا ومکانها( بیمارستانها ؛ نهادهای انتظامی وامنیتی و...)  را با

اظطراب تمام گشته وچون او را به سلامت می یابد سجده شکر بجا می

آورد.

انسانیت درقلب خواستگاری است که بدون توجه به سخنان سخیف

اطرافیان وبه ثروت ومکنت وزیبایی دختر مورد علاقه تمامی موانع را بر میدارد وبا

او ازدواج می کند.

انسانیت در بخشیدن شهریه جوان دانشجویی است که چون پدر

همکلاسیش را بیمار می بیند  همراه با دوستش بجای دانشگاه برای

معالجه وی راهی بیمارستان می شود.

همه ی اینها انسانیتند  لیکن  انسانیت  خیلی بیشتر از اینهاست مانند:

شما بگوییـــــــــــــــــــد:

 


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسب‌ها: انسانیت

تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392 | 14:45 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

 

ازآن غروب شومی که روزگارتلخ ؛درام رفتن  زودهنگام تورا وقصه ی  آه واشک

مرا با

سنگدلی تمام نوشت .مونس وهمدم تمامی تنهایی هایم غم
گردید  وچه زیبا جای خالی تورا برایم

پر نمود سرودن غزل رفتن برای تو زود بود . ومن 

هنوزنبودنت را نه باور دارم ونه یاد گرفته ام .بعد تو این آسمان نیست که دلش گرفته بلکه این

دل من است که یک آسمان گرفته وهر روز در خلوت تنهایی سکوت بغض های در  گلو مانده را

می شکند وشروع به باریدن می نماید .وچه زیبا مدیر محترم وب سایت
 
 
 
بیقراریهایم را با با خواندن مطالب الکنم تشخیص واین سروده زیبا را ارسال فرمود.
         از آن دمی که رفته ای

نشسته بر گلوی من                    صدای بغز بی سبب

بجز جلای اشک غم                 ندیده ام به چشم خود

از آن دمی که رفته ای

 

   پرنده ای غزل نخواند

 

نه عطری از گلی رسید                        نه در طلوع صبح من

نشاط بر رخی رسید                          جهنمی شده است غمت

از آن دمی که رفته ای

چه بی رخت هوا بد است                  چه بی ستاره گشته است

همیشه می چکد به من                     ز قصه شبانه ام      

از آن دمی که رفته ای

غمت به پیش گریه ام                       کبوتری نشسته است

که از دیار پر گلت                     شکوفه ای گرفته است

از آن دمی که رفته ای


فضای با صفای من                              بدون چشمک شبت

چه بی ستاره گشته است                         از آن دمی که رفته ای

خدا کند که چشم من                       دوباره دیده ور شود

به نور پاک چهره ات                              که کور و ناتوان شدم

از آن دمی که رفته ای

 


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهادل نوشتـــــه های من
برچسب‌ها: از آن دمی که رفته ای

تاريخ : سه شنبه 1 بهمن 1392 | 19:19 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.