تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه در این خانه است
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمارست
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست ...
تو نیستی که ... ببینی ...
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسبها: تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو فریدون مشیری
تاریخ چشم به راه فاطمهای دیگر است... انتظار به سر میآید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را
فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه(س) در فضا ی مدینه جاری میشود و کوثر فاطمی،
جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه میآورم و در سایه سار ملکوتی آن نفسی تازه
مینمایم. کنار نهر استجابت مینشینم و قطرهای میشوم در آبی زلال اشکهای زائرانت، ضریح
نورانیات را در آغوش میگیرم و از بین شبکههای آن، مزار مطهر تو را تماشا میکنم. باورم
نمیشود، آیا به این سادگی به زیارت تو آمدهام، تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه
است
خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام وروز دختر ، این فرشتگان
آسمانی که رحمت الهی در افلاک هستند
موضوعات مرتبط: مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: ولادت حضرت معصومه(س)و روز دختر
نعمت جان ! باز23 مرداد آمد وقصه ی تلخ رفتن تو را بیشتر از همیشه به یاد آورد .از آن روز تلخی
که ناباورانه سفر بی باز گشت تو و درام آه واشک من با تمامی ناملایمات ومنکسرات روزگار تلخ
با تقدیری ناگوار برساحل اقیانوس حزن واندوه رقم خورد ودعای سابحان بر درگاه صاحبقران وارد
وواسط ومقبول نگردید؛ دوسال می گذرد دوسال است که چشمانم همه جا تو را جستجو می کنند.
دوسال است که بغض ها ی نبودن وندیدنت گلویم را میگیرند و می فشارند بدان سان که گاهی دنیا
با تمام وسعتش برایم تنگ گشته نفسه هایم در سینه حبس ونای بالا آمدن ندارند.
دو سال نه شاید دو قرن؛
دو سال است دنیا را دنبال تو می گردم . با وجود اینکه می دانم سفرت بی بازگشت است اما دلم
بی قراروجود نازنینت وچشمانم در انتظاردیدن دوباره ات وگوشهایم شنیدن طنین صدای دلنوازت را
به انتظار نشسته اند .
دو سال از نبودنت می گذرد و من هنوز باور ندارم رفتنت را نبودنت را .
در تمام این دو سال دلتنگی در همه احوال دلم بهانه ات را میگیرد.گرچه میدانم که رفتنت ابدی است
ولی هیچ کس وهیچ چیز را یارای قانع کردن دل بی قرارم نیست!
در این دوسالی که تو نابهنگام رفته ای دل ساز خود را میزند و کار خود را میکند هر روز بیشتر
از دیروز تورا می خواند وهوای دیدن روی ماهت می نماید.نمیدانم چه کنم ؟چگونه از بار
این بغض کم کنم؟
چه کنم که جایت اینقدر در لحظه هایم خالی است؟ در جمع من و این بغض بیقرار جای تو خالیست
قرار بر این بود که بر گردی نه اینکه بی خبر آوای رفتن سردهی.مردادعجیب بوی جدایی میدهد بوی
غربت و تنهایی تمام روزهایش را در بر گرفته و من با هر نفس عمیق ؛بوی بغض فرو خورده
آسمان را حس میکنم.
موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منمناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: نعمت جاندوسال دلتنگی
وقاب عکس زیبایت را شستو دهند
تا شاید حرعه ای باشند برای خاموشی
شعله های آتش درونم که
در فراق تو اینک زبانه می کشند.
موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های مننگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسبها: بی تو
پلک های نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
درخت تناور انسانيت و روح عريان عدالت بود. هرگز از اسلام عزيز بد دفاع نکرد
و به همين دليل، هم اسلام جاودان شد و هم علي«ع». آن ولي خدا خوب ميدانست که بدترين،
سهمگينترين و پرخطرترين ضربه به يک موضع بد دفاع کردن از آن موضع است. آن امام همام با
ناکثين، قاسطين، مارقين و خشک سران و خشکانديشان مذهبي زمان خود و حتي تاريخ گذراي
از آن زمان تا انقراض عالم که جلوتر از بيني خود را نديده و نميبينند به مبارزه پيگير برخاست و
به دليل همين جهتگيري و ايستايي و پافشاري بود که آخر الامر به دست همان شخصيتهاي
مطرود از منظر علي(ع) در محراب عبادت به شهادت رسيد. او در خطبه 37 از نهجالبلاغه چنين
ميفرمايد: «هنگامي که همه سستي ورزيدند به کار پرداختم و آن گاه که همه پنهان شدند، خود
را آشکار ساختم و چون همه در گفتار ماندند، به گشادگي سخن گفتم و گاهي که همه
ايستادند، به نور خداوند در راه تاختم. آوايم فروتر از همگان و رتبهام برتر از اين و آن، در راه
فضيلت، عنان گشاده راندم و مرکب مسابقه را از همه پيشتر جهاندم، همانند کوهي ايستاده
بودم که هيچ تندري نتواند او را تکان دهد و هيچ گردبادي نتواند او را بلرزاند. حق نيازمندان را به
ايشان برگرداندم و از نيرومندان حق را بازستاندم. قضاي الهي را پذيرفتهام و فرمان او را گردن
نهادهام. به خدا قسم من اولين کسي بودم که به پيامبر ايمان آوردم. در کار خود انديشه کردم و
ديدم پيش از بيعت با او، پيمان طاعت بر عهده دارم. از من براي ديگري ميثاق گرفتهاند، که آنچه
آيد بپذيرم و دم بر نياورم.
شهادت مظلومانه مولود کعبه امیر عالم هستی مولای مظلوم عدالت
امیر المومنین حضرت علی علیه السلام تسلیت باد
موضوعات مرتبط: مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: شجاعترين مظلوم تاريخ
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند …
چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد …
آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است …
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته …. پیر
تنها…. تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ….
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است … پس برگرد … عاشقانه برگرد
بغض تنهایی نوشته ای زیبا از مدیر محترم وب سایت
از خدای سبحان سلامتی وجودشان را ،ورسایی قلمشان را، خواهانم.
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسبها: بغض تنهایی
بسترم
صدف خالی یک تنهایی ست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری.
هوشنگ ابتهاج
را از بزرگترین شاعران معاصر و در تعبیری او را حافظ زمانه نامیده اند. از ویژگی های شعر ابتهاج
پیوند با زمانه و مشکلات آن است.
سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر
و آسمان چون من غبارآلود دلگیری
باد بوی خاک باران خورده می آرد
سبزه ها در رهگذر شب پریشان اند
آه، اکنون بر کدامین دشت می بارد؟
باغ، حسرتناک بارانی ست
چون دل من در هوای گریه سیری.
موضوعات مرتبط: روایات وداستـــــــان ها
برچسبها: گریه , هوشنگ ابتهاج
سلام بر تو ای یوسف گم گشته دلها،درها همه به باغ تجلّی باز است؛ به فرصتی بی مثال
از خوش طبعیِ طبیعت. تا چشم کار می کند خجستگی است شادماني سرور؛دشت های معرفت،
لباسی از جوانه و باروری تن کرده اند و غنچه های الفاظ محبّت، به فصاحتی گره گشا
نمایان شده اند. موسم مبارکباد چلچله هاست،فصل نوینی از تقدس هلهله هاست
میلادت مبارک شاهزاده آزادی و عرفان؛میلادت مبارک، شاعر آخرین بیت های آفرینش
میلادت مبارک، ای سخاوت جاری در رگ های زمین، صاحب همه ما ـ صاحب زمین و زمان.
صاحب دل ها امروز تمام خیابان های دلم را چراغانی کرده ام و کوچه هایش را با نام مبارک تو
آذین بسته ام. امروز دوباره فانوس هزار ساله انتظارم شعله ور شد و تب دیدار تو
تاب لحظه هایم را بُرید. کاش همه، نیمه شعبان امسالمان را در خیمه سبز تو جمع می شدیم
و در سایه نگاه دلنشینت شادی حضورت را به جشن می نشستیم! سُرور لحظه هامان گرد شمع
وجود تو رنگی دیگر می گیرد. نگاه کن! حالا سالهاست وقتی که شعبان های منتظر زندگی
مان به نیمه می رسند، عطر نام و یاد تو تمام فضای شهرمان را پر از بوی خوش
گل و اسپند و نور می کند. روز میلاد تو پس از قرن ها هنوز عطر طراوت و
تازگی را به روزهای راکد و منجمد زندگی مان ارزانی می کند
روز میلاد تو، ابتدای سعادت انسان عصر سیمان است. روز میلاد تو، بهار تمام
درختان خشکیده است و بشارت کوچ زمستان در تقویم هزاران ساله تقدیر انسان
روز میلاد تو، ابتدای شوکت حق است در جهانی که باطل را به حق رنگ می زنند و
حق را در پیچ و خم هزار لای باطل گم می کنند. تو تجسّم حقیقت حقّی، معیار
کرامت انسانی و نماد هیبت اهالی ایمانی
امسال دوباره تمام جاده های منتظر راچراغانی کرده ایم و به تمام قاصدک های شهر سپرده ایم
که هرگاه عطر حضور تورا احساس کردند، فضای خالی دستان ما را هم پُر از بشارت ظهور کنند
و تمامدرختان شهر را گفته ایم برای قیامی عظیم آماده باشند؛ سخت بایستند و سبزبمانند.
به آسمان التماس کرده ایم.سجّاده هامان را رنگ اجابت بخشد و فردای فرج را برای دلهای
دردمندکند. نزدیک به آسمان التماس کرده ایم غربت طولانی اهل ایمان را بشکند و رؤیت سیمای
نورانی تو را پس از سال ها انتظار وبی کسی جلای چشم های مشتاق و منتظر گرداند
به آسمان التماس کرده ایم این آخرین شعبان انتظار تو باشد.
موضوعات مرتبط: مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: میلاد یوسف دلها مهدی زهرا مبارک
پرچم های سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در می آیند
و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویخته اند؛ حسین(ع)
یا حسین علیه السلام ! جشن های حقیرانه بشر، چون کارت پستالی خاکْ خورده و فرسوده، یکی
پس از دیگری فراموش می شوند؛ اما سهم میلاد تو با گذشتِ قرن های دیگر ـ حتّی ـ ، درخشندگی
است و تازگی. بی حضورت، دنیا روستای متروکه ای بود خوش آمدي اي سومین ستاره درخشان
آسمان ولايت و امامت سالیانی دراز پیش از تو، زمین به خود بالیده است که می آیی و پیشاپیش،
میلادآزادگی و رادمردی رابه خویش تبریک گفته است.وناگاه مشام تاریک پنجره ها ازنورانیت تو
آکنده شدوآمدی.ازآغاز پر برکت تو روشن است که مکتب سرخ عزّت،به سرانجامی سبزمی رسد.
آن بیابانهاکه بعدها ردپایعزت وآبرومندی تو بر صفحه وجودشان نقش بست،پایان که نه،شروع
سبز را جار زدنداینک نگارستان ها بیایند به تماشایی ازرعنایی قامت مناجاتت؛به نظاره یلداترین
اذکار عشق، به مشاهده حلاوت بیرون ازوصف دلدادگی ات. زیور بزم های شبانه آسمان،فرازهای
ادعیه تو خواهد بود و حلقه هایی ازفرشتگانِ اشکِ شوق، آیات چشمان تو را در بر دارند.
دعای عرفه ای که بعدها یادگار می گذاری، درسِ شیفتگیِ انحصاری به تنهایی معبود را تعلیم می دهد.
تصمیم رهگشایی که بعدها می گیری، معیاری خواهد بود به دست بلاتکلیفی روزگارِ سردرگم.
راه هایی را نشان می دهی که ذهن سیّال مدرن را جوابگوست.
این که آغوشِ زندگی پر است از رهنمودهای تو، تحمّل پذیر می نماید و این که تمامِ عمر ما برایِ
سجده شکر کردن کم است، اعترافی است همگانی.هر کس با افزونیِ چراغ هایی که در مکتب
کاشته ای، روشن می شود و هر تن به فراخورِ اندیشه اش، خوشه ای از درخت تناور شناخت
رامی چیند. دستهای قدسیان،حتّی بسانِ فواره های نیاز،به سمت آسمانِ دست نیافتنیِ معرفت توست.
... و تو بالاتری از آنچه شعرها تو را پنداشته اند و برتر از آنچه که چکامه ها آورده اند.
میلاد خط سرخ عشق، سومین پرچم دار قله رفیع امامت و دیانت مبارک.
موضوعات مرتبط: مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: ولادت امام حسین
قلبی آشنا؛خاطره ای است از جلوۀ علم ویقین بر روی زمین پرفسورمعصومی فوق تخصص
جراحی قلب؛ که با قلمی شیوا ونگارشی زیبا مرقوم فرموده اند ،
قلبی آشنا؛مکتوبه ای از عالمی با ایمان که با نشأت از نور قرآن گاهی چاقوی جراحی را در دستان
توانایش میگیرد تا با دم مسیحاییش به کالبد زار وناتوانی جانی تازه بخشد وزمانی
قلم را در میان انگشتان پر هنرش بر لوح سفیدی می چرخاند تاهم به شخص
ناخوشی وخانواده اش امید دهد وهم وظایف همکارانش را ،نه برای نصیحت که
برای یاد آوری گوشزد نماید.
وبراستی که پهنه وسیع سر زمین آریایی به او افتخار مینماید و وجود پر افتخارش را گرامی
می دارد وقدمهایش راارج می نهد.رسایی قلم در این نگارش ,نشانگر آن است که جناب
پرفسورعلاوه بر توانایی بی مثالش در رشته ی پزشکی در نوشتن وقلم بدست گرفتن نیز
صاحب نظر بوده ودر خلق آثار ادبی بی بدیلند،
قلبي آشنا
جمعه دهم اردیبهشت 1389 :
درست لحظاتی قبل از زنگ ساعت ، سراسیمه و خسته از خوابی سنگین بیدار، و مثل هر
روز به قصد نماز از پله های اتاق سرازیر شدم. احساس کردم خستگی ام بیش از آن است که
مربوط به کار سنگین روز قبل باشد. زیرا آن شب چندین بار " بیمارم را " در خواب، تحت
عمل جراحی قرار داده بودم . گویی تکه های از هم گسیخته ي خواب نیز یک مسیر را طی
می کردند. عمل جراحی ، عمل جراحی یک بیمار. امّا هر بار به گونه ای! یک بار در تنهایی
، باری دیگر در تاریکی و درآخر که ابزار مناسب و یا کمک جراح درکنارم نبود، یا دستگاه
شوک به منظور راه اندازی قلب آماده نبود، با اضطرابی عمیق و فریادهای بلند ، همکاران را
فرا می خواندم. به ناگاه از رختخواب جدا می شدم. این کابوس، در شب قبل، بیش از چندین
بار رهایم نکرده بود. این بود که به سختی توانستم برای ادای نماز چهره ي آشفته و قیافه
درهم و بدن کوفته ام را مرتب کنم. شاید با "حضوري بيشتر" به نماز ایستم . پس از نماز، بر
خلاف هر روز که لحظه به لحظه تا ساعت هفت و نيم، درخوابي شيرين فرو می رفتم. وپس
از چند دقیقه ، با نيم نگاهی که مرا از خواب جدا نمی کرد، از گوشه ي چشم، ساعت را می
نگریستم و دوباره دنباله ي خواب را ادامه مي دادم و این بازی زیبا و آرامش بخش را چند بار
تکرار می کردم و دست آخر قبل از زنگ ساعت از رختخواب جدا می شدم. امّا امروز آن
آرامش و آن سرگرمی همیشگی خواب و بیداری در کار نبود . بی اختیار اتومبیل را از
پارکینگ خارج نمودم . گویی ماشین خود مرا به سمت بیمارستان امام علی (ع) هدایت می
کرد. خیابان بزرگ و خلوت ، نسیم سرد و ملایم صبحگاهی ، به شتاب اتومبیل مي افزود. قبل
از رسیدن به بیمارستان، ناخود آگاه فرمان اتومبیل را به سمت حافظیه چرخاندم.
موضوعات مرتبط: روایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسبها: قلبــی آشنا؛پرفسور معصومی